#یادش_بخیر
محمد مهدی از بچگی اهل برنامه ریزی بود، ما تازه رفته بودیم صفاشهر(قم) هنوز خیابان صفاشهر آسفالت نشده بود، سگهای ولگرد شب ها تا صبح توی کوچه ها ولو بودن، وظیفه گرفتن نان تازه صبح با من(پسر بزرگ) بود ولی نانوایی بالای صفاشهر بود و رها کردن خواب صبح خیلی سخت بود
به نظرم اون روزا مهدی کلاس دوم ابتدایی بود و گاهی مجبورش میکردم صبح پا بشه و بره نان بگیره، مهدی هم کمی غر میزد و میرفت ولی هر وقت می آمد، برخی نانهایش تیکه تیکه بود و مادر ناراحت میشد
یک روز بهش گفتم راستی داداش صبح ها با سگها چکار میکنی؟!
گفت: روز اول تا خود نانوایی دویدم، بعد چند نان اضافه گرفتم و تا خود خانه، تیکه کردم و دادم سگها ، الان با هم رفیق شدیم میریم و می آییم فقط مشکل اینکه خجالت میکشم به مامان بگم ، چرا هر روز نان ها تیکه تیکه میشه.
پ.ن : عکس برای سال ۱۳۷۲
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
درباره این سایت